معنی فارسی brakeage

B1

خرابی، وضعیتی که در آن یک سیستم به درستی کار نمی‌کند.

The state of a system or mechanism that has stopped functioning properly.

example
معنی(example):

خرابی در سیستم منجر به توقف شد.

مثال:

The brakeage of the system led to a halt.

معنی(example):

نگهداری منظم می‌تواند از خرابی جلوگیری کند.

مثال:

Regular maintenance can prevent brakeage.

معنی فارسی کلمه brakeage

: معنی brakeage به فارسی

خرابی، وضعیتی که در آن یک سیستم به درستی کار نمی‌کند.