معنی فارسی branchage
B1شاخهزنی، عمل و فرایند بریدن یا مرتب کردن شاخههای یک درخت یا گیاه.
The act of trimming or cultivating the branches of a tree or plant.
- NOUN
example
معنی(example):
شاخهزنی درختان سایهای زیبا ایجاد میکند.
مثال:
The branchage of the trees creates a beautiful canopy.
معنی(example):
شاخهزنی گیاهان به طور ضخیم و سرسبز رشد کرده بود.
مثال:
The branchage of the plants had grown thick and lush.
معنی فارسی کلمه branchage
:
شاخهزنی، عمل و فرایند بریدن یا مرتب کردن شاخههای یک درخت یا گیاه.