معنی فارسی brankie
B1نوعی اسباببازی یا شیء کوچک که معمولاً برای سرگرمی استفاده میشود.
A type of toy or small object typically used for play.
- NOUN
example
معنی(example):
برانکی اسباببازی رایجی برای کودکان در گذشته بود.
مثال:
The brankie was a common toy for children in the past.
معنی(example):
او برانکی دوران کودکیاش را به دخترش منتقل کرد.
مثال:
She passed down her childhood brankie to her daughter.
معنی فارسی کلمه brankie
:
نوعی اسباببازی یا شیء کوچک که معمولاً برای سرگرمی استفاده میشود.