معنی فارسی brassage
B1عمل مخلوط کردن یا هم زدن مواد برای دستیابی به دما یا ترکیبی خاص.
The process of mixing or stirring to achieve a particular temperature or combination.
- NOUN
example
معنی(example):
براساج یک مرحله کلیدی در تهیه پنیر است.
مثال:
Brassage is a key step in making cheese.
معنی(example):
فرآیند براساژ به ایجاد طعم در محصولات لبنی کمک میکند.
مثال:
The brassage process helps to create flavor in dairy products.
معنی فارسی کلمه brassage
:
عمل مخلوط کردن یا هم زدن مواد برای دستیابی به دما یا ترکیبی خاص.