معنی فارسی brassish

B1

رنگی که شبیه به برنج است و به طور خاص در مورد اشیاء یا سطوح فلزی کاربرد دارد.

Having a color or appearance resembling brass.

example
معنی(example):

رنگ شیء به رنگ برنجی بود.

مثال:

The color of the object was brassish.

معنی(example):

او فلز را به عنوان داشتن درخشندگی برنجی توصیف کرد.

مثال:

He described the metal as having a brassish sheen.

معنی فارسی کلمه brassish

: معنی brassish به فارسی

رنگی که شبیه به برنج است و به طور خاص در مورد اشیاء یا سطوح فلزی کاربرد دارد.