معنی فارسی brawlingly

B1

به طور دعوایی، به سبک زدوخورد یا دعوا، به طور مستقیم و پرخاشگرانه بیان کردن.

In a manner that is aggressive or combative; inclined to engage in fights.

example
معنی(example):

او به طور دعوایی در بار صحبت کرد و سعی داشت یک دعوا را تحریک کند.

مثال:

He spoke brawlingly at the bar, trying to provoke a fight.

معنی(example):

گروه به طور دعوایی خندیدند، گویی آماده بودند تا با هم بجنگند.

مثال:

The group laughed brawlingly, as if they were ready to rumble.

معنی فارسی کلمه brawlingly

: معنی brawlingly به فارسی

به طور دعوایی، به سبک زدوخورد یا دعوا، به طور مستقیم و پرخاشگرانه بیان کردن.