معنی فارسی braze
B2 /bɹeɪz/برز کردن فرایند اتصال دو قطعه فلز با استفاده از ماده‌ای با نقطه ذوب پایین‌تر از آن دو است.
To join two metals together by melting and flowing a filler metal into the joint.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
A kind of small charcoal used for roasting ore.
verb
معنی(verb):
To join two metal pieces, without melting them, using heat and diffusion of a jointing alloy of capillary thickness.
معنی(verb):
To burn or temper in fire.
example
معنی(example):
برای اتصال قطعات فلزی، نیاز دارید آنها را با هم برز کنید.
مثال:
To connect the metal pieces, you need to braze them together.
معنی(example):
او در دوره جوشکاری خود یاد گرفت که چگونه برز کند.
مثال:
He learned how to braze during his welding course.
معنی فارسی کلمه braze
:
برز کردن فرایند اتصال دو قطعه فلز با استفاده از ماده‌ای با نقطه ذوب پایین‌تر از آن دو است.
