معنی فارسی breathful
B1پر از نفس، اصطلاحی برای توصیف لحظاتی که نفسگیر یا شگفتانگیز است.
Full of breath; a term used to describe moments that are breathtaking or awe-inspiring.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از بالا رفتن از تپه، لحظهای نفس گیر برای لذت بردن از منظره گرفتم.
مثال:
After hiking uphill, I took a breathful moment to enjoy the view.
معنی(example):
هوا در کوهها که پر از نفس است حس تازگی میدهد.
مثال:
The breathful air in the mountains felt refreshing.
معنی فارسی کلمه breathful
:
پر از نفس، اصطلاحی برای توصیف لحظاتی که نفسگیر یا شگفتانگیز است.