معنی فارسی brimless

B1

بدون لبه، به ویژه درباره کلاه یا مشابه.

Having no brim; lacking a projecting edge.

example
معنی(example):

او در ساحل یک کلاه بدون لبه پوشیده بود.

مثال:

She wore a brimless hat to the beach.

معنی(example):

طراحی بدون لبه آن را راحت‌تر می‌کند.

مثال:

The brimless design makes it more comfortable.

معنی فارسی کلمه brimless

: معنی brimless به فارسی

بدون لبه، به ویژه درباره کلاه یا مشابه.