معنی فارسی brisking

B1 /ˈbɹɪskɪŋ/

حرکت کردن یا انجام دادن کاری با سرعت و انرژی.

The act of moving quickly or energetically.

verb
معنی(verb):

(often with "up") To make or become lively; to enliven; to animate.

example
معنی(example):

او امروز در دور پیست با سرعت می‌دود.

مثال:

He is brisking around the track today.

معنی(example):

سرعت حرکت کردن می‌تواند سلامت و روحیه شما را بهبود بخشد.

مثال:

Brisking can improve your health and mood.

معنی فارسی کلمه brisking

: معنی brisking به فارسی

حرکت کردن یا انجام دادن کاری با سرعت و انرژی.