معنی فارسی briskish
B1کمی تند و سرد، اشاره به وضعیت هوایی که لزوماً گرم نیست.
Somewhat brisk; implying a chilly but invigorating atmosphere.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هوای کمی سرد مناسب برای پیادهروی بود.
مثال:
The weather was briskish, perfect for a hike.
معنی(example):
در سایه بعد از ظهر، کمی سرد به نظر میرسید.
مثال:
It felt briskish in the shade during the afternoon.
معنی فارسی کلمه briskish
:
کمی تند و سرد، اشاره به وضعیت هوایی که لزوماً گرم نیست.