معنی فارسی brisque
B2خوشرو، با لحن یا رفتاری تند و بیمقدمه.
Quick and active in nature, often with a sharp or brusque manner.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اظهارات تند او همه را غافلگیر کرد.
مثال:
Her brisque remarks caught everyone off guard.
معنی(example):
او طرز رفتار تند و خویشتنداری داشت که غیرقابل نزدیک شدن به نظر میرسید.
مثال:
He had a brisque manner that seemed unapproachable.
معنی فارسی کلمه brisque
:
خوشرو، با لحن یا رفتاری تند و بیمقدمه.