معنی فارسی bristliness

B1

خارداری، ویژگی یا خاصیتی که به سبب آن چیزی احساس خارداری به انسان می‌دهد.

The quality of being bristly; a characteristic that causes something to feel prickly.

example
معنی(example):

خارداری پارچه کار با آن را دشوار کرد.

مثال:

The bristliness of the fabric made it difficult to handle.

معنی(example):

من هنگام شستن آن متوجه خارداری برس شدم.

مثال:

I noticed the bristliness of the brush when I washed it.

معنی فارسی کلمه bristliness

: معنی bristliness به فارسی

خارداری، ویژگی یا خاصیتی که به سبب آن چیزی احساس خارداری به انسان می‌دهد.