معنی فارسی brotherless
B1بدون برادر، نداشتن برادر.
Without a brother; lacking a male sibling.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از تصادف، او احساس کرد که برادر ندارد و تنهاست.
مثال:
After the accident, he felt brotherless and alone.
معنی(example):
بزرگ شدن بدون برادر میتواند برای بسیاری از کودکان چالشبرانگیز باشد.
مثال:
Growing up brotherless can be challenging for many children.
معنی فارسی کلمه brotherless
:
بدون برادر، نداشتن برادر.