معنی فارسی browsick
B1حالت بیحالی یا کسلی که ممکن است به دلیل خستگی یا عدم خواب کافی ایجاد شود.
A state of tiredness or lethargy, often due to excessive fatigue or lack of sleep.
- OTHER
example
معنی(example):
او بعد از خوردن زیاد احساس بیحالی کرد.
مثال:
He felt a browsick after eating too much.
معنی(example):
بسیاری از افراد زمانی که خواب کافی ندارند، احساس بیحالی میکنند.
مثال:
Many people experience browsick when they don't get enough sleep.
معنی فارسی کلمه browsick
:
حالت بیحالی یا کسلی که ممکن است به دلیل خستگی یا عدم خواب کافی ایجاد شود.