معنی فارسی buffle
B1به طور بینظم و شل حرکت کردن یا رفتار کردن.
To move or act in a disorganized or confused manner.
- VERB
example
معنی(example):
کودکان در زمین بازی شروع به شلیدن کردند.
مثال:
The children started to buffle around the playground.
معنی(example):
در حین سازماندهی، مدارک را شل نکنید.
مثال:
Don't buffle the papers while organizing them.
معنی فارسی کلمه buffle
:
به طور بینظم و شل حرکت کردن یا رفتار کردن.