معنی فارسی burningly
B1به شدت داغ یا سوزان، به حالت توصیفی دلالت بر شدت احساسات یا حرارت دارد.
In a manner that is intense or extreme, often relating to heat or emotions.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نسبت به هنر خود با احساس سوزانی پر از اشتیاق بود.
مثال:
He felt burningly passionate about his art.
معنی(example):
خورشید سوزان به شدت به چشمانم آسیب زد.
مثال:
The burningly bright sun hurt my eyes.
معنی فارسی کلمه burningly
:
به شدت داغ یا سوزان، به حالت توصیفی دلالت بر شدت احساسات یا حرارت دارد.