معنی فارسی burntness
B1سمت و سوی آسیب ناشی از آتش یا سوختگی، به ویژه در اشیاء و مناطق طبیعی اشاره دارد.
The quality or state of being burnt or scorched.
- NOUN
example
معنی(example):
سوزاندگی نان تست نشان میدهد که زیاد در توستر مانده است.
مثال:
The burntness of the toast indicated it had been left in the toaster too long.
معنی(example):
سوزاندگی جنگل بعد از آتشسوزی برای ماهها مشهود بود.
مثال:
The burntness of the forest after the fire was evident for months.
معنی فارسی کلمه burntness
:
سمت و سوی آسیب ناشی از آتش یا سوختگی، به ویژه در اشیاء و مناطق طبیعی اشاره دارد.