معنی فارسی burntweed
B1نوعی گیاه که معمولا در اراضی سوخته شده رشد میکند.
A plant that often grows in areas that have been recently burned.
- NOUN
example
معنی(example):
گیاه سوختهعلف در مناطقی که توسط آتش تحت تأثیر قرار گرفته، رشد میکند.
مثال:
The burntweed plant grows in areas affected by fire.
معنی(example):
کشاورزان معمولاً سوختهعلف را در مزارع خود پس از آتشسوزی پیدا میکنند.
مثال:
Farmers often find burntweed in their fields after a wildfire.
معنی فارسی کلمه burntweed
:
نوعی گیاه که معمولا در اراضی سوخته شده رشد میکند.