معنی فارسی busybodyness
B1حالت یا ویژگی که نشاندهنده مداخله در امور دیگران است.
The quality of being a busybody; meddlesome nature.
- NOUN
example
معنی(example):
فضول بازی او باعث میشود که او غیرقابل اعتماد باشد.
مثال:
His busybodyness makes him untrustworthy.
معنی(example):
مردم معمولاً به دلیل فضول بازی او از او دوری میکنند.
مثال:
People often avoid her due to her busybodyness.
معنی فارسی کلمه busybodyness
:
حالت یا ویژگی که نشاندهنده مداخله در امور دیگران است.