معنی فارسی busybodyism
B2رفتاری که در آن فردی به طور مداوم در کارهای دیگران مداخله میکند.
The practice or behavior of being a busybody.
- NOUN
example
معنی(example):
فضول بازی در جامعه ما اغلب به شایعات منجر میشود.
مثال:
The busybodyism in our community often leads to gossip.
معنی(example):
او از فضول بازی که در محلهاش شایع بود انتقاد کرد.
مثال:
She criticized the busybodyism that was prevalent in her neighborhood.
معنی فارسی کلمه busybodyism
:
رفتاری که در آن فردی به طور مداوم در کارهای دیگران مداخله میکند.