معنی فارسی cacuminate
C2به معنای باریک و تیز شدن به سمت نوک.
To taper to a point; having a pointed end.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برگها کاکومینه شدهاند و به نوک تیز میشوند.
مثال:
The leaves are cacuminate, tapering to a point.
معنی(example):
شکل کاکومینهٔ میوه باعث میشود که آن را به راحتی در دست بگیرید.
مثال:
The cacuminate shape of the fruit makes it easy to hold.
معنی فارسی کلمه cacuminate
:
به معنای باریک و تیز شدن به سمت نوک.