معنی فارسی calcinatory
B2کلسینه کننده، هر چیزی که به کلسینه کردن مربوط میشود.
Relating to or involved in the process of calcination.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فرایندهای کلسینه کردن در متالورژی برای آمادهسازی فلزات ضروری هستند.
مثال:
Calcinatory processes are essential in metallurgy for preparing metals.
معنی(example):
عملیات کلسینه کردن ویژگیهای ماده را بهبود میبخشند.
مثال:
The calcinatory operations enhance the properties of the material.
معنی فارسی کلمه calcinatory
:
کلسینه کننده، هر چیزی که به کلسینه کردن مربوط میشود.