معنی فارسی calibrater

B2

کالیبراتور، فرد یا ابزاری که برای تنظیم و اندازه‌گیری دقت ابزارها استفاده می‌شود.

A device or person who calibrates instruments for accurate measurements.

example
معنی(example):

فنی‌کار به عنوان کالیبراتور برای ابزارها عمل کرد.

مثال:

The technician acted as a calibrater for the instruments.

معنی(example):

یک کالیبراتور خوب دقت در اندازه‌گیری‌ها را تضمین می‌کند.

مثال:

A good calibrater ensures accuracy in measurements.

معنی فارسی کلمه calibrater

: معنی calibrater به فارسی

کالیبراتور، فرد یا ابزاری که برای تنظیم و اندازه‌گیری دقت ابزارها استفاده می‌شود.