معنی فارسی calibrator
B2کالیبراتور، ابزاری که برای تنظیم و بهبود دقت ابزارهای اندازهگیری به کار میرود.
An instrument or device used to adjust and ensure precision in measurements.
- NOUN
example
معنی(example):
کالیبراتور برای حفظ دقت تجهیزات ضروری بود.
مثال:
The calibrator was essential for maintaining the equipment's precision.
معنی(example):
آنها از یک کالیبراتور دیجیتال برای دستگاههای الکترونیکی استفاده کردند.
مثال:
They used a digital calibrator for the electronic devices.
معنی فارسی کلمه calibrator
:
کالیبراتور، ابزاری که برای تنظیم و بهبود دقت ابزارهای اندازهگیری به کار میرود.