معنی فارسی cantoning
B1عمل تقسیم مناطق به واحدهای کوچکتر برای مدیریت بهتر و مؤثرتر.
The action of dividing areas into smaller units for better manageability.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در حال تقسیمبندی سرزمینهای جدید به واحدهای قابل مدیریت هستند.
مثال:
They are cantoning the new territories into manageable units.
معنی(example):
تقسیمبندی برای مدیریت مؤثر محلی ضروری است.
مثال:
Cantoning is essential for effective local governance.
معنی فارسی کلمه cantoning
:
عمل تقسیم مناطق به واحدهای کوچکتر برای مدیریت بهتر و مؤثرتر.