معنی فارسی caprioling
B1عملی که در آن اسب یک کپریولا انجام میدهد، معمولاً نشانهای از هیجان یا شادابی است.
The act of a horse performing capriolas, typically showing excitement or joy.
- VERB
example
معنی(example):
اسب در میدان به صورت هیجانزده کپریول میزد.
مثال:
The horse was caprioling excitedly in the field.
معنی(example):
او عاشق تماشای اسبها هنگام کاپریول زدن در حین تمرین است.
مثال:
She loves watching horses caprioling during their training.
معنی فارسی کلمه caprioling
:
عملی که در آن اسب یک کپریولا انجام میدهد، معمولاً نشانهای از هیجان یا شادابی است.