معنی فارسی centrer

B1

مرکز کردن یا تنظیم چیزی در موقعیت مرکزی.

To place or adjust something in the central position.

example
معنی(example):

برای مرکز کردن تصویر، باید تنظیمات را تنظیم کنید.

مثال:

To centré the image, you need to adjust the settings.

معنی(example):

او یاد گرفت چگونه اشیاء را در عکس‌هایش مرکزی کند.

مثال:

He learned how to centrér objects in his photographs.

معنی فارسی کلمه centrer

: معنی centrer به فارسی

مرکز کردن یا تنظیم چیزی در موقعیت مرکزی.