معنی فارسی chaffingly

B1

چاف‌دارانه، به صورتی غیرمعتبر و بی‌اعتبار.

In a chaffy manner; dismissively.

example
معنی(example):

او به صورت چاف‌دار درباره موضوع صحبت کرد و اهمیت آن را نادیده گرفت.

مثال:

She spoke chaffingly about the issue, disregarding its importance.

معنی(example):

او به صورت چاف‌دار خندید وقتی که نگرانی‌ها را رد کرد.

مثال:

He chuckled chaffingly as he dismissed the concerns.

معنی فارسی کلمه chaffingly

: معنی chaffingly به فارسی

چاف‌دارانه، به صورتی غیرمعتبر و بی‌اعتبار.