معنی فارسی circumcinct

B2

جزییاتی که در اطراف یک ساختار وجود دارند و به زیبایی آن افزوده می‌شوند.

Details or features surrounding a structure, enhancing its appearance.

example
معنی(example):

زیبایی های دور حلقه ای ساختمان را تحت تأثیر قرار دادند.

مثال:

The circumcinct decorations made the building look impressive.

معنی(example):

ویژگی های دور حلقه ای معمولاً در معماری کلاسیک دیده می‌شود.

مثال:

Circumcinct features are often seen in classical architecture.

معنی فارسی کلمه circumcinct

: معنی circumcinct به فارسی

جزییاتی که در اطراف یک ساختار وجود دارند و به زیبایی آن افزوده می‌شوند.