معنی فارسی circumduction
B1حرکت دورانی یک اندام در حالت ثابت حول یک نقطه مرکزی.
The circular movement of a body part, especially around a central point.
- NOUN
example
معنی(example):
رقصنده با بازوی خود حرکتی نرم دورانی انجام داد.
مثال:
The dancer performed a smooth circumduction with her arm.
معنی(example):
حرکت دایرهای اغلب در تمرینات فیزیوتراپی استفاده میشود.
مثال:
Circumduction is often used in physical therapy exercises.
معنی فارسی کلمه circumduction
:
حرکت دورانی یک اندام در حالت ثابت حول یک نقطه مرکزی.