معنی فارسی circumferentially

B1

به صورت دورانی یا با محوریت یک مرکز.

In a circular manner or around a central point.

example
معنی(example):

رودخانه به طور دورانی اطراف شهر جریان دارد.

مثال:

The river flows circumferentially around the city.

معنی(example):

لوله‌ها به صورت دورانی قرار گرفتند تا جریان بهتری داشته باشند.

مثال:

The pipes were arranged circumferentially for better flow.

معنی فارسی کلمه circumferentially

: معنی circumferentially به فارسی

به صورت دورانی یا با محوریت یک مرکز.