معنی فارسی circumnutated

B1

شاخ و برگ یا گیاهی که به دور خود چرخیده و تغییر موقعیت داده است.

Describing a plant that has moved in a circular motion around an axis while growing.

example
معنی(example):

شاخه در حین رشد خود چرخیده است.

مثال:

The branch has circumnutated as it grew.

معنی(example):

گل در طول روز به سمت نور خورشید چرخید.

مثال:

The flower circumnutated towards the sunlight during the day.

معنی فارسی کلمه circumnutated

: معنی circumnutated به فارسی

شاخ و برگ یا گیاهی که به دور خود چرخیده و تغییر موقعیت داده است.