معنی فارسی circumnutatory
B1منتسب به حرکت یا رویش دورانی گیاهان.
Pertaining to or characterized by circumnutation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حرکات دورانی برگها برای مشاهده جذاب است.
مثال:
The circumnutatory movements of the tendrils are fascinating to observe.
معنی(example):
برخی گیاهان الگوهای رشد دایرهای در پاسخ به محیط خود نشان میدهند.
مثال:
Some plants exhibit circumnutatory growth patterns in response to their environment.
معنی فارسی کلمه circumnutatory
:
منتسب به حرکت یا رویش دورانی گیاهان.