معنی فارسی circumsinous

B1

به معنی پیچ و خم داشتن یا دورانی حرکت کردن.

Having a winding or convoluted path.

example
معنی(example):

رودخانه یک مسیر دورانی در دره ایجاد کرد.

مثال:

The river formed a circumsinous path through the valley.

معنی(example):

او مسیری دورانی را به خانه انتخاب کرد تا مناظر را لذت ببرد.

مثال:

He took the circumsinous route home to enjoy the scenery.

معنی فارسی کلمه circumsinous

: معنی circumsinous به فارسی

به معنی پیچ و خم داشتن یا دورانی حرکت کردن.