معنی فارسی circumstantially
B1به معنای وابسته به شرایط یا زمینهای که تأثیرگذار است.
In a manner that is dependent on the circumstances or context.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت غیرمستقیم به تحقیقات مرتبط بود.
مثال:
He was circumstantially connected to the investigation.
معنی(example):
از نظر شرایط، او شرایطی برای مشاهدهی این رویداد داشت.
مثال:
Circumstantially, she had the opportunity to witness the event.
معنی فارسی کلمه circumstantially
:
به معنای وابسته به شرایط یا زمینهای که تأثیرگذار است.