معنی فارسی circumstantiality
B2اشاره به بیانات یا اطلاعاتی که به شرایط یا زمینه خاصی مربوط میشود و غالباً به دور از اصل موضوع است.
The quality of being characterized by excessive detail or irrelevant information.
- NOUN
example
معنی(example):
مشخصهی او باعث شد که پیگیری استدلالش دشوار شود.
مثال:
His circumstantiality made it hard to follow his argument.
معنی(example):
دقت جزئیات نویسنده عمق به روایت میافزاید.
مثال:
The author’s circumstantiality adds depth to the narrative.
معنی فارسی کلمه circumstantiality
:
اشاره به بیانات یا اطلاعاتی که به شرایط یا زمینه خاصی مربوط میشود و غالباً به دور از اصل موضوع است.