معنی فارسی clangingly

B1

به طور جلف و با صداهای بلند و ناگهانی.

In a manner that produces a loud metallic sound.

example
معنی(example):

درها به طرز جلف و سر و صدا دار باز شدند به هنگامی که باد وزید.

مثال:

The doors opened clangingly as the wind blew.

معنی(example):

او با سر و صدای جلفی روی پله‌های فلزی رفت.

مثال:

She walked clangingly down the metal stairs.

معنی فارسی کلمه clangingly

: معنی clangingly به فارسی

به طور جلف و با صداهای بلند و ناگهانی.