معنی فارسی clanless

B2

عدم وابستگی به گروه یا قبیله خاصی.

Without a clan or group affiliation, often implying a sense of isolation.

example
معنی(example):

در بازی، شخصیت بدون قبیله بود و باید خود را اثبات می‌کرد.

مثال:

In the game, the character was clanless and had to prove themselves.

معنی(example):

او پس از نقل مکان به یک شهر جدید، احساس بی‌قبیله‌ای کرد.

مثال:

She felt clanless after moving to a new city.

معنی فارسی کلمه clanless

: معنی clanless به فارسی

عدم وابستگی به گروه یا قبیله خاصی.