معنی فارسی claye
A2ه مُادهای نرم و قابل شکلگیری که برای ساخت اشیاء استفاده میشود.
A malleable material typically used for making pottery or sculptures.
- NOUN
example
معنی(example):
هنرمند دوست دارد با گل رس در مجسمههایش کار کند.
مثال:
The artist loves to work with claye in his sculptures.
معنی(example):
او گل رس خرید تا برخی سفالگریها را بسازد.
مثال:
She bought claye to create some pottery.
معنی فارسی کلمه claye
:
ه مُادهای نرم و قابل شکلگیری که برای ساخت اشیاء استفاده میشود.