معنی فارسی cleanlily
B1بهصورت تمیز و بدون کثیفی یا اختلال.
In a clean and orderly manner, free of dirt or disorder.
- ADVERB
example
معنی(example):
او اتاقش را بهصورت تمیز و مرتب سازماندهی کرد.
مثال:
She organized her room cleanlily.
معنی(example):
او بهصورت تمیز صحبت میکند و از هرگونه زبان نامناسب اجتناب میکند.
مثال:
He speaks cleanlily, avoiding any foul language.
معنی فارسی کلمه cleanlily
:
بهصورت تمیز و بدون کثیفی یا اختلال.