معنی فارسی clear the name of
B2برای برطرف کردن اتهام یا اتهامات نادرست از کسی، بهگونهای که به اعتبار او آسیب نرساند.
To vindicate or exonerate someone from unfounded accusations.
- VERB
example
معنی(example):
وکالت تلاش کرد تا نام موکلش را که بهاشتباه متهم شده بود، پاک کند.
مثال:
The lawyer worked hard to clear the name of his client who was wrongfully accused.
معنی(example):
او میخواست بعد از رسوایی، نام خانوادهاش را پاک کند.
مثال:
She wanted to clear the name of her family after the scandal.
معنی فارسی کلمه clear the name of
:
برای برطرف کردن اتهام یا اتهامات نادرست از کسی، بهگونهای که به اعتبار او آسیب نرساند.