معنی فارسی clockwatched

B1

علامت‌گذاری زمان به مفهوم انتظار، معمولاً در زمینه‌های کاری یا آموزشی.

To keep checking the time, often due to anticipation of an end or break.

example
معنی(example):

او در طول ارائه به ساعت نگاه می‌کرد و منتظر پایان آن بود.

مثال:

He clockwatched during the presentation, eager for it to end.

معنی(example):

بسیاری از کارمندان در بعد از ظهرهای جمعه به ساعت نگاه می‌کردند.

مثال:

Many employees clockwatched on Friday afternoons.

معنی فارسی کلمه clockwatched

: معنی clockwatched به فارسی

علامت‌گذاری زمان به مفهوم انتظار، معمولاً در زمینه‌های کاری یا آموزشی.