معنی فارسی cloyingly

B1

به طور آزاردهنده‌ای شیرین یا احساسی.

In an excessively sweet or sentimental manner.

example
معنی(example):

او به دوستانش کلمات شیرین و دلنشینی گفت.

مثال:

She spoke cloyingly sweet words to her friend.

معنی(example):

فیلم به خاطر حسی بیش از حد احساسی انتقاد شد.

مثال:

The movie was criticized for being cloyingly sentimental.

معنی فارسی کلمه cloyingly

: معنی cloyingly به فارسی

به طور آزاردهنده‌ای شیرین یا احساسی.