معنی فارسی clubbily
B1بهصورتی که نشاندهنده مقبولیت یا سبک زندگی مرتبط با باشگاه باشد.
In a manner that reflects club culture or style; suitable for a club environment.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها تا تمام شب بهصورت باشگاهی در مهمانی رقصیدند.
مثال:
They danced clubbily at the party all night.
معنی(example):
او بهصورت باشگاهی برای این رویداد لباس پوشید و کاملاً جا افتاد.
مثال:
She dressed clubbily for the event, fitting in perfectly.
معنی فارسی کلمه clubbily
:
بهصورتی که نشاندهنده مقبولیت یا سبک زندگی مرتبط با باشگاه باشد.