معنی فارسی clunky

B1

کلمه‌ای است که به اشیاء یا سیستم‌هایی که به طرز ناخوشایندی بزرگ، سنگین یا غیرعالی هستند، اطلاق می‌شود.

Awkwardly stiff or heavy; not fluid or graceful.

adjective
معنی(adjective):

Ungainly; awkward; inelegant; cumbersome.

معنی(adjective):

Being or making a clunk sound.

example
معنی(example):

سیستم کامپیوتری قدیمی آنقدر ناقص بود که راه‌اندازی آن زمان زیادی می‌برد.

مثال:

The old computer system was so clunky that it took ages to start up.

معنی(example):

کفش‌های ناقص او راه رفتن سریع را سخت کرد.

مثال:

Her clunky shoes made it hard to walk quickly.

معنی فارسی کلمه clunky

: معنی clunky به فارسی

کلمه‌ای است که به اشیاء یا سیستم‌هایی که به طرز ناخوشایندی بزرگ، سنگین یا غیرعالی هستند، اطلاق می‌شود.