معنی فارسی coembodied

B1

داستان یا باورهایی که در کنار هم به وجود آمده و شکل خاصی یافته‌اند.

To exist together in a shared form or expression.

example
معنی(example):

آیین‌های باستانی در سنت‌های مشترک جامعه تجسم یافته بودند.

مثال:

The ancient rituals were coembodied in the shared traditions of the community.

معنی(example):

باستانی‌رسانی قصه‌ها، باورهای آن‌ها تجسم یافته بود.

مثال:

Their beliefs were coembodied through generations of storytelling.

معنی فارسی کلمه coembodied

: معنی coembodied به فارسی

داستان یا باورهایی که در کنار هم به وجود آمده و شکل خاصی یافته‌اند.