معنی فارسی coembodying
B1تجسم یا به وجود آوردن همزمان جنبههای مختلف برداشتی مشترک.
The act of representing or expressing together different elements.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در یک پروژه همکاری ایدههای خود را تجسم میکنند.
مثال:
They are coembodying their ideas in a collaborative project.
معنی(example):
تجسم دیدگاههای مختلف میتواند به راهحلهای خلاقانه منجر شود.
مثال:
Coembodying different perspectives can lead to creative solutions.
معنی فارسی کلمه coembodying
:
تجسم یا به وجود آوردن همزمان جنبههای مختلف برداشتی مشترک.