معنی فارسی coggle
B1ترسیم ایدهها به صورت گرافیکی برای سازماندهی و نمایش بهبود یافته.
To create a visual representation of ideas or concepts, often in a branching or circular format.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند ایدههایشان را روی کاغذ ترسیم کنند.
مثال:
They decided to coggle their ideas on paper.
معنی(example):
او از یک دایرهوار برای ساماندهی افکارش بهطور واضح استفاده کرد.
مثال:
He used a coggle to organize his thoughts clearly.
معنی فارسی کلمه coggle
:
ترسیم ایدهها به صورت گرافیکی برای سازماندهی و نمایش بهبود یافته.