معنی فارسی cogitantly

B1

به طور عمیق و با دقت به یک موضوع فکر کردن.

In a thoughtful or reflective manner.

example
معنی(example):

او با تفکر نشسته بود و به حرکت بعدی‌اش در بازی فکر می‌کرد.

مثال:

He sat cogitantly, contemplating his next move in the game.

معنی(example):

او به طور متفکرانه به عواقب تصمیمش فکر کرد.

مثال:

She cogitantly considered the implications of her decision.

معنی فارسی کلمه cogitantly

: معنی cogitantly به فارسی

به طور عمیق و با دقت به یک موضوع فکر کردن.